از زبان یکی از مادران:
«شوهرم معتاد بود و حدود چهار سال پیش خانه را ترک کرد. من ماندهام با سه کودک، که یکی از آنها بیشفعال و تحت درمان است. وقتی تلویزیون داشتیم سرگرم میشد و آرامتر بود، اما حالا تلویزیون کاملاً خراب شده و قابل تعمیر نیست.»
خانوادهها:
با اهدای تلویزیون میتوانیم دل این بچهها، مخصوصاً کودکان یتیم و بیمار را شاد کنیم.
از زبان دختر ۱۷ ساله:
«مادرم مبتلا به سرطان خون است. بعضی هفتهها هزینه درمانش بیشتر از ۵ میلیون تومان میشود. از بس او را بغل کردهام و از چهار طبقه بالا و پایین بردهام، زانوهایم قفل میکند...»
با کمک شما میتوانیم هزینههای درمان مادر و دختر را تأمین کنیم.
از زبان مادر:
شوهرم معتاد است و به امید خدا در حال ترک میباشد. در این مدت برای درمان خودم و خرج فرزندانم حسابی زیر بار قرض رفتهام.
با پرداخت بدهیهای این خانواده میتوانیم باری از دوش مادری بیمار و صبور برداریم.
همچنین با سپردن کارهای ساده تایپ و اکسل به او، میتوانید به اقتصاد خانواده کمک کنید.
هیچ چیز نمانده به جز یخچال و فرش
از زبان مادر:
تمام پول رهن خانه خرج اجاره و قبضها شد. تصمیم گرفتم جدا از شوهرم زندگی کنم و در حال طلاق هستیم. وقتی برای بردن وسایلم رفتم، دیدم همه وسایل را فروخته و فقط یک یخچال و یک فرش باقی مانده بود؛ حتی یک ماهیتابه نمانده بود تا برای دخترم یک تخممرغ بپزم.
برای آغاز دوبارهشان همراه شویم.
از زبان دختر کلاس نهم:
با بیماری پدر و مادر و کمبود درآمد، من هم در طول سال یک شیفت و تابستان دو شیفت در مغازه کار میکنم. با این حال، درس میخوانم و معدل حدود ۱۸ دارم...!!!
یخچال این خانه، یادگار جهیزیه مادر است و دیگر قابل تعمیر نیست.با تهیه یک یخچال برای این خانواده، گرمای همدلی را هدیه کنیم.
از زبان نوه:
پدرم در یک تصادف فوت کرد. متأسفانه او گواهینامه موتور نداشت. مادرم بعد از مدتی ازدواج کرد و حالا من ماندهام همراه با پدربزرگ و مادربزرگ پیر و ناتوان.
بیایید به یاد امام حسین (ع)، چراغ امیدی در زندگی تاریک این نوجوان باشیم.
اینجا حرف از کسانیست که زندگیشان به حمایت ما گره خورده:
برای تأمین اینها، ماهانه به حدود ۲۵ میلیون تومان نیاز داریم.
با حمایت شما، میتوان خیال این خانوادهها را از ابتداییترین نیازهای فرزندانشان راحت کرد—قدم بعدی با شماست.
از زبان دختر خانواده:«پدر و مادرم سنوسالی ازشان گذشته. خودم هم قبلاً به خاطر مشکلات اعصاب بستری بودم. هر بار که بیرون میروم، نگران مادرم هستم که نکند نتواند از خودش مراقبت کند... حالا هم پسر خواهرم، بعد از جدایی مادر و پدرش بهخاطر اعتیاد، و ازدواج مجدد مادر، زندگی با ما را انتخاب کرده...»
تنهایی را چشیده، نگذاریم بیخانمانی را هم تجربه کند.
از دل دخترک ۸ ساله:
«یادم نمیاد، ولی میگن سه سالم بود که مادرم به خاطر اعتیاد از پدرم جدا شد. وضع مالیمون خیلی بد بود… اوضاع از وقتی بدتر شد که مامانم ازدواج کرد و من رفتم پیش مادربزرگم…»
این مادربزرگ و نوه، به خانهای امن نیاز دارند...
از دل مادر بیمار:
شش سال پیش همسرم سکته کرد و من نانآور خانه شدم. سه سال بعد، خودم سکته مغزی کردم و از کار افتاده شدم. با این حال زندگی را با سختی ادامه دادیم… تا اینکه سال گذشته، همسرم از دنیا رفت.
در ایام اربعین حسینی، بیایید به نیت امام حسین (ع) سرپناه این خانواده را حفظ کنیم.
از دل دختر 17 ساله خانواده:
«با افسردگی جنگیدم. ترک تحصیل کردم چون پدرم کتکم میزد و ... چند بار خواستم به زندگیام پایان بدم. ولی حالا بهترم. مادرم تونست از پدرم که هیچ پولی برای مهریه نداشت جدا بشه...حالا امیدی هست. ولی هنوز سختیها تموم نشده...
با تهیه یک لباسشویی، میتوانیم بخشی از بار زندگی آنها را سبک کنیم.
از دل پسرک ۵ ساله:
«یخچال نداریم... مامان حالش خوب نیست... من و داداشم از بس غذای درست و حسابی نمیخوریم، خیلی لاغر شدیم. دلم میخواد یه روز صبح بیدار شم، ببینم بابا از آسایشگاه رواندرمانی برگشته، با یه یخچال نو و کلی خوراکی، بغلم کنه و بگه دیگه هیچ چیز کم نداری... ولی...»
برای آشنایی بیشتر با وضعیت این خانواده، روی دکمه «بیشتر» کلیک کنید.
قدمهای نذر شده، همقدم با زائران امام حسین علیه السلام...
کمک به یک زائر بیبضاعت یعنی اینکه دل جاماندهای را به جای خودت تا بینالحرمین رساندهای، فارق از اینکه خودت امسال زائر هستی یا نه....!
#اربعین_همدلی
از دل مادر :
رفتم امامزاده، حسابی گریه کردم و با دل شکسته توسل کردم به امام سجاد. حاملهام و اوضاع زندگیام طوری است که حتی یخچال ندارم. عزتنفسم اجازه نمیداد دوباره به خیریه زنگ بزنم، چون قبلاً خیلی به من کمک کرده بودند...رفتم نانوایی، که یک خانم پیشم اومد و حالم رو پرسید. گفت: "تو راهی داری؟" خدای من، رابط خیریه در محلمون خودش اومده بود سراغم و همه چیز رو بهش گفتم...
نیاز ضروری:
هزینههای زایمان، لوازم کودک، خرید یخچال.
والدین سالخورده و فرزند، همگی بیمار، در معرض بیخانمانی و خطر از دست دادن پدر.
از دل پدر: ۶۱ سال دارم. آنژیو انجام دادهام و گاهی نفسم بند میآید؛ پزشکان گفتهاند اگر جراحی قلب باز انجام ندهم، ممکن است بار بعدی که نفسم قطع شد، دیگر بازنگردد... پدر بیمار، نگران سقفیست که ممکن است از بالای سر خانوادهاش برداشته شود و خانواده نگراناند از اینکه او را نیز از دست بدهند.
⏳ پیش از آنکه دیر شود، باید جان پدر و سرپناه خانواده را نجات داد.
هزینه مورد نیاز:
مردی با کمر و زانوی جراحیشده، هنوز نان میآورد
از دل مادر: "با همه سختیها ساختیم… نه برای اینکه نیاز نداشتیم، برای اینکه عزتنفس داشتیم. تا اینکه حالِ دخترم رو معلمش دید، خودش پیگیر شد و ما رو رسوند به فردای سبز."
پدر کارگر بیمار، مادر بیمار و ۴ دانشآموز. وسایل مربوط به جهیزیهی مادر و قدیمی است؛ در حدی که درِ یخچال بسته نمیماند و اجاق گاز هم از کار افتاده. این خانه به نفس تازهای نیاز دارد.
اگر بتوانید همراه شوید، شاید همین قدم، دعای مادری را مستجاب و دست پدری را سبکتر کند.
از دل یک مادر: هیچوقت یادم نمیرود آن شب بارانی که در پارک دخترم را در بغل گرفته بودم. پارکبان او را به داخل کانکس برد تا سرما نخورد. خوشحالم که خودم سرما خوردم ولی دخترم سالم ماند.
مادر جوان و سرپرست خانوار که در یک کارگاه خیاطی کار میکند، خانهای کوچک در همان ساختمان اجاره کرده تا دختر کلاس دومیاش نزدیک او باشد.
مدتی شبها را ناچار در پارک میگذراندند، بدون سرپناه و با ترس از سرما و ناامنی
حالا موعد پرداخت بدهی رهن خانه رسیده و اگر نتواند بپردازد، دوباره بیخانمانی در انتظارشان است.
مادر بیمار و دو دختر مستعد، نیازمند رهن خانهای امن
خانوادهای سهنفره که بهدلیل از دست دادن خانه (رهن خانه به خاطر عقب افتادن اجاره از بین رفته است)، ناچار در خانهی یکی از اقوام به سختی زندگی میکنند و نیاز فوری به تأمین مسکن دارند.
اعضای خانواده: